براى تربیت انسان، براى ساختن بشر باید در او عشقى آفرید که از تمام غریزهها نیرومندتر باشد و باید در او نیرویى گذاشت که تمام زنجیرها را با خود بردارد و تمام نگهبانها را همراه بکشد.
و مادام که این عشق عظیم و این نیروى بزرگ در انسان نیاید و پا نگیرد، براى انسان حرکتى نخواهد بود و از بند اسارتها نجاتى نخواهد یافت.
قرآن مىگوید: «وَ الَّذینَ آمَنُوا اشَدُّ حُبّاً للَّهِ» ؛ « بقره 165»
آنها که به سوى حق گرویدهاند و به سوى «اللَّه» آمدهاند، از عشق، از محبت شدیدترى نسبت به حق برخوردارند.
ما از محبوبهاى خود به خاطر محبوبترى چشم مىپوشیم و خوب را فداى خوبتر مىکنیم و آنچه با اهمیتتر است انتخاب مىکنیم. با آن که پول را دوست داریم مىدهیم تا به آنچه بیشتر مىخواهیم برسیم. با آن که جان خود را دوست داریم از جان خود مىگذریم تا به آزادى دست یابیم.
مثال قرآنی : ابراهیم با آن که اسماعیل را دوست دارد و خیلى هم دوست دارد، در راه حق و به خاطر دستور او قربانى مىکند.
مثال اجتماعی : جوانى بود سخت وابستهى لباس و قیافهاش بود، حتى وسواسى داشت که پارچهاش از کجا باشد و دوختش از فلان و مدلش از بهمان.
براى دوستى با او همین بس که از لباسش و اتویش و قیافهاش تحسین کنى و یا از طرز تهیهى آن بپرسى. او عاشق ظاهر سازى و سر و وضع مرتب بود و به این خاطر از خیلىها بریده بود تا اینکه عشقى بزرگتر در دلش ریخت و با دخترى آشنا شد و با هم سفرى کردند و در راه تصادفى.
جوانک در آن لحظهى بحرانى از رنجهاى خودش فارغ بود و خودش را فراموش کرده بود و به محبوبهاش مىاندیشید و سخت به او مشغول بود.
او به خاطر پانسمان محبوبش به راحتى لباسهایش را پاره مىکرد و زخمها را مىبست و راستى سرخوش بود که خطرى پیش نیامده است.
هنگامى که عشقى بزرگتر دل را بگیرد، عشقهاى کوچکتر نردبان آن خواهند بود.
کلمات کلیدی:
وقتی به این فکر افتادم تا برای خودم وبلاگ بسازم، تا هر چی میتونم و بلدم تو وبلاگم بزارم
چند روزی فکرمو مشغول کرد بود که چه اسمی بزارم، از چند نفر مشورت گرفتم، میگفتند اسمی بزار که خاص باشه و از این ور چون میخوای همه جور مطلبی بزاری باید اسمت جامع باشه؛
خیلی فکر کردم ، هر اسمی که بدرد میخورد میزاشتم، تکراری درمیومد،
رفتم سراغ فرهنگ عمید، هی کتابو ورق میزدم تا چشمم افتادم به لغت معجون، ذهنمو مشغول کرد، دوباره کتابو ورق زدم، دودل بودم چون نمی خواستم چند وقت بعد وبلاگو به خاطر اسمش حذف کنم، دوباره رفتم سراغ کلمه معجون دیدم معناش مخلوط داروهای مختلف، با خودم که فکر کنم این اسم همون اسمه ، آخر دلو زدم به دریا گفتم همین اسمو میزارم ؛ بعد همسرم این اسمو برای وبلاگم تأیید کردنو گقتن قشنگه ، دیگه تردیدی هم که داشتم از بین رفت.
از این به بعد هم فکرم مشغول محتوا، قالب و چیزهای دیگر وبلاگ شد، از خدا میخوام که در این وادی هم منو کمک کنه
شما هم منو فراموش نکنید
کلمات کلیدی:
ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز
سلام
ورود خودم را به جمع بریبچ وبلاگ نویس تبرک میگم،
چرا؟
شما که به استقبالم نیومدید تا بهم تبریک بگید مجبور شدم خودم بگم؛
حالا عیب نداره، خودتونو ناراحت نکنید، هنوز دیر نشده؛
ولی بهم سر بزنیدا، نظرم بدید، خوشحال میشم.
کلمات کلیدی: